به گزارش شهرآرانیوز، حتی تا لحظاتی پس از بارش سیل آسای باران در آن روز چهارشنبه هم هیچ کس آماده نبود. وقتی بعد از ساعتی بارش ادامه پیدا کرد و خیابانها را بست، تازه ترس به جان همه افتاد و زمانی بیشتر شد که خبر رسید شهر را آب گرفته، پلی را مسدود کرده است و خودروهایی زیر آن دفن شده اند. بیرون آوردن اجساد سرنشینان آن خودروی دفن شده از زیر هجوم سیل، خودش ماجرایی دارد.
چند روز پر از دلهره و نگرانی سپری شد، بارانها تمام شد و به زودی مانند همه حوادث دیگر به خاطرههای دور خواهد پیوست، اما تلاش چندنفره اعضای یک تیم، آن هم غواصی سازمان آتش نشانی نباید از خاطرها برود؛ آنها که در شرایط سخت به خدمت اعزام شدند. گزارش امروز روایت همان پنج نفر غواص است که در آن دقایق نفس گیر حضور داشتند و تا بامداد روز پنجشنبه، میان خودروها به جست وجوی خود ادامه دادند؛ پنج نفری که سن وسالی بین ۳۵ تا ۴۰ دارند و قوی و مهارت دیده هستند.
سرآتشیار علی اخلاقی افضلی
رئیس ایستگاه غواصی سیلاب سازمان آتش نشانی مشهد
بیست سال سابقه کار در آتش نشانی که هفده سالش خدمت در لباس غواصی بوده، به من ثابت کرده است که شغل ما آمادگی مداوم میخواهد. به باران و روزهای عادی هم ارتباط چندانی ندارد، اما روز قبل از باران، حواسمان بیشتر جمع بود. امکانات حاضر بود و تیم غواصان ایستگاه ۵۵ انتهای وکیل آباد، آماده خدمت. ساعت از ۳ بعدازظهر گذشته بود که آب گرفتگی و محبوس شدن خودروها زیر پل انقلاب و در سیلاب به ما اعلام شد.
آنچه پس از اعزام مشاهده کردیم، دریایی از آب گل آلود بود و مردم نگرانی که در حاشیه آن ایستاده بودند. غواصی در سیلاب، کار بسیار خطرناکی است. میان آن گل ولای همه چیز پیدا میشود؛ از خاروخاشاک تا اشیای تیز و برنده. گفتند هشت تا نه خودرو غرق شده است و دو نفر هم داخل یک خودرو محبوس اند. باید هرکدام از ماشینها را بررسی میکردیم. داخل سیلاب نه نوری هست نه نشانه ای، دید صفر است و سرمای استخوان سوز.
تنها روشی که درآن وضعیت سخت میشود با آن پیش رفت، لمس کردن و حرکت وجب به وجب داخل سیلاب است. فکر کنید من و اعضای تیمم چطور قدم به قدم آنجا را بررسی کردیم. باید میان آن تاریکی مطلق، در هر خودرو را پیدا، باز و داخلش را لمس میکردیم که جسدی نمانده باشد، حتی کف خودرو. میان همان گشتن ها، داخل یکی از خودروها گیر افتادم. خودم بودم و یک کپسول هوا و کلی اتصالات.
نمیدانستم چه ماشینی است. داخل شدم تا روی صندلیها را بگردم، اما کوچک بود و کپسول هوایم گیر کرد. همه تلاشم را کردم تا خودم را به سرعت آزاد کنم؛ زیرا هرلحظه ماندن زیر سیلاب به معنی تمام شدن اکسیژن و خطر مرگ غواص است؛ چون هیچ ارتباطی هم با بیرون از آب وجود ندارد. گم میشویم میان سیلاب.
پیدا کردن جسد آن زن و مرد سالمند که پسرشان محدوده ماشین را نشانمان داد، خیالمان را راحت کرد. هم زمان با یکی دیگر از غواصان، سراغ خودرو رفتیم. یکی را من بیرون کشیدم و دیگری را همکارم. ماجرا با همین بیرون آوردن تمام نشد. کار جست وجوی ما در آن آبهای سرد تا ساعت ۲ بعد از نیمه شب ادامه پیداکرد. هرچه خودرو در آن محدوده گیرکرده بود، گشتیم تا شهروندی آنجا نمانده باشد.
وحید غفوری
فرمانده ایستگاه ۵۵ آتش نشانی
روز حادثه قبل از اینکه وارد سیلاب شویم، آنچه خیلی آزارمان داد، ترافیک مسیر بود. بارندگی شدید بود و ماشینها در خیابانها گیر افتاده بودند. شلوغی بولوار وکیل آباد، خیلی ما را به دردسر انداخت؛ به همین دلیل به سمت بولوار فکوری تغییر مسیر دادیم. برای باز شدن مسیر از کسی کاری برنمی آمد.
مجبوریم شدیم مسافتی بین پانصد تا هزارمتر را جلوتر از ماشین آتش نشانی بدویم و با کمک مأموران راهنمایی ورانندگی مسیر را باز کنیم تا بشود عبور کرد. این ماجرا در چند تقاطع تکرار شد. یک مسیر طولانی را هم برخلاف جهت خیابان طی کردیم. این ازدحام و شلوغی، انرژی زیادی از ما گرفت تا بالاخره به محل رسیدیم. محلی که سیلاب گرفته بود، نیاز به بررسی داشت. افراد زیادی خودروی خود را رها کرده و از محل دور شده بودند.
جست وجو در سیلاب خیلی سخت است. ترس و وهم دارد. هربار میرفتیم پایین و میآمدیم بالا، مردم محل دیگری از خودروها را نشانمان میدادند. باید همه خودروها را میگشتیم. اگر راننده در ماشین را باز گذاشته و رفته بود، راحتتر میشد داخلش را گشت، اما در برخی از آنها قفل شده بود. چون دیدی نداشتیم، گاهی به سپر یا قسمتهای مختلف خودروها برخورد میکردیم. باید با دست زدن حدس میزدیم که کجای خودرو هستیم و در را پیدا میکردیم.
من ده سال است در حوادث مختلفی که به شهرستانهای گوناگون اعزام میشویم، غواصی میکنم، اما حرکت در آبهای سرد و تاریک خیلی سختتر است؛ برای همین مناطق دیگر استان هم از ما کمک میگیرند.
خدارا شکر میکنم که توانستیم جسد آن دو عزیز را که فرزندشان کنار آب چشم انتظار بود، از ماشین بیرون بیاوریم. عملیات فوق العاده نفس گیر بود. برخی وقتها مرگ را جلوی چشممان میدیدیم. کار غواصی و سیلاب، نامشخص است و ناگهانی. البته نیازمند این است که در تمرینهای مداوم و کلاسهای به روز شرکت کنیم.
بهنام محمدزاده
معاون شیفت ایستگاه ۵۵ آتش نشانی
آخرین عملیاتی که در آن حضور داشتیم، اسفند پارسال بود؛ دو غرق شدگی در استخر عمیقی در بولوار هنرستان. با اعلام وضعیت پل انقلاب، در کمترین زمان ممکن خودمان را به محل آب گرفتگی رساندیم. به سرعت لباس و تجهیزات را پوشیدیم و وارد آب شدیم. ورود به آن آب بسیار سرد، مقاومت بدنی بسیار زیادی میخواهد. ما آمادگی جسمی لازم را داشتیم، اما بعد از اتمام عملیات، عضلات تحلیل میرود یا دچار گرفتگی میشود. بعد از این عملیات هم که خیلی طول کشید، عضلات پای راستم گرفته بود که به دلیل شدت سردی آب بود.
باید حین جست وجو مراقب باشیم چوب و خاروخاشاک به چشم یا دهانمان وارد نشود؛ مثلا آب سرد طرق هم تاریک است و ما آنجا هم مأموریت داشتیم، اما گل ولای ندارد. سیلاب پل انقلاب مشهد، گل داشت و بوی تعفن. گروهمان آن قدر باتجربه است که در عملیاتهای سخت هم بااطمینان پیش میرود.
اما سختی کار ما این است که همیشه کار بیرون آوردن اجساد را انجام میدهیم، نه نجات دادن آدمها را. نمیتوانیم دعا کنیم کهای کاش در این عملیات جسدی نباشد؛ زیرا آنها که منتظر ما هستند، میدانند جسدی هست، اما توان خارج کردنش را ندارند، با این همه در لحظهای که به محل پل انقلاب رسیدیم، آرزو میکردم هیچ جسدی زیر آب نباشد. روزهای بعدی بارندگی هم آماده به خدمت بودیم، اما خدا را شکر میکنم که مشکل دیگری پیش نیامد.
ما فقط تیم غواصی مشهد نیستیم، بلکه به شهرهای دیگر استان و استانهای خراسان شمالی و جنوبی هم اعزام میشویم. در صورتی که حادثه سخت باشد. سالی چندبار عملیات جست وجو اجرا میکنیم؛ اغلب هم زمان با شروع بارندگیها در فروردین تا اواخر تابستان. بیشتر حوادث هم غرق شدگی در استخرهای کشاورزی است یا سدها.
علی عظیمی
شب قبل از آن حادثه من شیفت بودم و اتفاقا خیلی خسته بودم و خوب نخوابیده بودم. بعد از ناهار تصمیم گرفتم کمی استراحت کنم که ناگهان همسرم بیدارم کرد و گفت مشهد سیل آمده است. خانواده ام میدانند که من برای حضور در مأموریتها شیفت و غیرشیفت نمیشناسم. به محض اینکه اتفاقی بیفتد، راهی میشوم. آنجا هم تا خبر را شنیدم، به آقای اخلاقی، رئیس ایستگاه غواصی سیلاب آتشنشانی زنگ زدم و گفتم من هم خودم را میرسانم.
خودم را رساندم به ایستگاه ۵۵. تجهیزاتی برداشتم و رفتم پل انقلاب. سه نفر از اعضای تیم از ظهر مشغول عملیات بودند و خیلی خسته. من و آقای سراج که به آنها پیوستیم، کار جست وجو را ادامه دادیم. با هر غوصی که زیر آب میزدیم، میتوانستیم چهار یا پنج خودرو را بگردیم. این بالاوپایین رفتن زیر آب، هم خیلی خسته کننده است، هم آسیب رسان. اما همه تلاشم را کردم تا حضور و نگرانیهای مردمی که آن حوالی بودند، تمرکزم را برهم نزند و فقط به وظایفم فکر کنم.
ارتفاع سیلاب حدود سه تا چهار متر بود و باید برای رسیدن به کف و یافتن اجساد احتمالی، مدت طولانی تری زیر آب میماندیم. از روی علائمی مثل گاردریل میشد حدس زد کجای خیابان هستیم. شاید مردم ندانند، اما در شغل ما، هیچ وقت نمیتوان خیال آسوده و راحت داشت، حتی وقتی همه نقاط را گشته و خارج شده ایم. شاید جسدی گوشهای مانده باشد؛ برای همین گاهی در مأموریتهای غواصی بارها یک منطقه را قدم به قدم جست وجو میکنیم.
آن روز هم مدام نگران بودیم جسدی گوشهای پنهان مانده باشد که خوشبختانه چنین نبود. عملیات جست وجوی ما تا ساعتهای بعد از نیمه شب ادامه پیدا کرد. روزهای قبل از اینکه وارد حرفه آتش نشانی بشوم، خنده هایم خیلی بیشتر بود. ما هم خانواده داریم و انسان هستیم. چهره آن آدمهایی که از زیر آب بیرون میآوریم، هرگز از خاطرمان پاک نمیشود.
محمد سراج طرقبه
روز چهارشنبهای که سیل آمد، شیفت کاری من نبود، اما وقتی از مأموریت خبردار شدم، چون میدانستم غواصی در آب سرد چقدر سخت است، خودم داوطلب شدم که برای کمک به گروهم ملحق شوم. شاید این نکتهای که میگویم، از نگاه تماشاچیها و شهروندان این گونه نباشد، اما در همه هشت یا نه سال گذشته که غواصی کردم، غواصی در پل انقلاب ترسناکترین تجربه بود.
ما تجربه غواصی در سد دوستی، مرز افغانستان، تربت حیدریه و سد ارداک را داشتیم که آب سرد بود و تاریک، ولی اینجا، چون آب گل آلود بود، شرایط متفاوتی را تجربه کردیم. آنجا، چون آب صاف و یکدست بود، میتوانستیم چراغ قوه ببریم و بخشی از مسیر را دست کم چندمتری جلوی پایمان را ببینیم، اما اینجا چراغ قوه هم به کار نمیآمد و به محض اینکه سرمان را زیر آب میبردیم، سیاهی مطلق بود.
این غواصی مداوم زیر آب باعث شد هرکدام از ما دچار یک آسیب بشویم. در آن آب، لوله از دهانم بیرون آمده بود و کمی هم آب آلوده خورده بودم و گردنم دچار گرفتگی شده بود. در سیلاب پل انقلاب، بارها غوص زدیم، اما چون عمق آب کم بود، عارضه جسمی کمتری هم داشت.
در شغل ما لحظه بیرون آمدن از آب، خیلی مهم است. لحظهای که جسم فردی را از آب بیرون میآوریم و با خانواده داغدارش مواجه میشویم، خیلی سخت و تأسف آور است و ما را آزار میدهد؛ چون ما ایرانیها روی مرگ آدمها حساس هستیم و فقط دعا میکنیم آن کسی که جسمش را پیدا کرده ایم، به آرامش برسد.